خزعبلات بزن شصت و شیش...

دود از عقب ماشین تراکتور انگار داره تو گوشام می‌ره جلوی ماشین عین زیردریایی وقتی بخار می‌کنه انگار داره غرق میشه ... وقت نملزه ما که دنیا یادمون رفته ،هنوزم دم اذان صبح آبنبات چوبی تو گلو چه حالی میده، ما که دنیا یادمون رفته...توی سینما پشت صندلی جلویی قایم شدن چه حالی میده، الکی رفتن مغازه و آدامسو قیمت کردن ،گوشت کوبیده با مرغ سفارش دادن، وقت قراره نه فرار ... هنوزم دم در مسجد موقع اذان بلال می فروشیم به آخوندی که جای عمامه کلاشو برعکس گذاشته، من موقع اذان از دم در مسجد دنبال قبله الکی می‌دوم تا دم در خونمون سوار قوری که دم کشیده میشم میرم تا ته بن بست همونجا که تا ته جاده پیداست ...دم اذان قراره همه چی تموم شه ...:)

رنج

نیچه می گوید این وظیفه انسان نمو یافته است که به سرنوشت خویش، ژرف بنگرد. او می دانست که نگاه ژرف، اغلب موجب درد است، ولی باور داشت که باید خود را برای تحمل رنج حقیقت بپروریم. خیره شدن به حقیقت آسان نیست. نیچه نوشته است:«این کار همواره چشم انسان را می آزارد و در پایان، بیش از آنچه می خواسته، می یابد.» در نهایت، نجات بخش بزرگ همانا رنج است که به ما رخصت می دهد ژرف ترین ژرفاهای مان را بیابیم. دومین جمله ماندگار او این است که: «آن چه مرا نکشد، قوی ترم می سازد»

اروین دیوید یالوم

کوچیک شدن...

درونت به سمت آدمای کوچیکه کشیده بشه ناخودآگاه زندگیت کوچیک میشه، خونه ی آنچنای و ماشین مدل بالا ازطرف آدم کوچیک بهت رسیده باشه بازم زندگیت کوچیک می‌شه دیدت بسته میشه یعنی ذهنت کوچیک میشه رابطتت با درونت قطع میشه. لیبی رو در حد آمریکا میبینی، اونوقته که ناخودآگاه احساس کوچک بودن و کارتن خوابی بهت دست میده ،حتی اکر در کران ترین خانه بالای شهر زندگی کنی..و

همه چیز درون آدم شکل میگیره به بیرون ربطی نداره...

نقطه تعادل

نقطه تعادلو اگه در خودت پیدا کنی تمام بدنت سر میشه، تمام غریزه ،نیازها، خواسته های واقعیت .بدن ،سلامتی ،خوشنودی از زندگیت به این نقطه وصله...،پختگی ،قطعیت وهر چیزی که باعث رها شدنت میشه در این نقطه است..

خبر نگار از یونگ دم پیری پرسید شما خدا را قبول داری گفت آره گفت الان گفت الان دیگه نه گفت چرا یونگ گفت الان من میدانم

نقطه تعادل بعد از آگاهی از خودت پدیدار میشه بازیت تو دنیا دو سر برد میشه ...
"دیگه بعد از این با هم راحت سر میکنیم" :)) دیالوگ فیلم جرم

تعبیر خواب

خواب دیدم که رو یه خره موتور آوزیون کردم تو خیابون خوشحال و خندان داشتیم می‌رفتیم دم یه سوپر مارکتی ایستادیم که نفسی تازه کنیم یه سیگاری هم چاق کنیم، بعد دوباره راه بیفتیم، من می‌گفتم، خره گوش میکرد ،هر دومون خیلی خوشحال بودیم ساعت ۶صبح از خواب پردیم سریع رفتم جلوی آینه ببینم گوشام دراز شده یا نه ،یه دستفروشه بساطشو پهن کرده بود داشت داد میزد خیارشور می‌فروخت همسایمون اون ور خیابون داشت داد میزد که مردیکه اول صبح همه خوابند داری خیارشور میفروشی، خیارشوریه گفت ارزونه ،اون می‌گفت کیلویی چند؟, واییست الان میام پایین میخرم... من یاد خره افتادم دلم براش تنگ شده بود... بعضی وقتا یعنی اینجا همیشه اینجوریه که خواب بهتر از بیداریه...

چرا قیله کجه؟ )))

دوربین

بازیگرا بزرگ‌اش حرف مردم براشون مهم نیست ،یعنی هر چی تو خودشون فکر میکننن به خودشون مربوطه، هر کدام یه دوربین حتی خیالی با خودشون دارن که باهاش زندگی میکن آلپاچینو، لئوناردو دی کاپریو این جورین برای خودشون زندگی میکنند چند وقت پیش یه ویدئو دیدم از سلنا گومز آنقدر با دوربین راحت کار میکرد اصلا حواسش به جمعیتی که داشتن نگاش میکردن نبود ...

سایه

لحظه لحظه ی سرنوشتو باید بپذیری، یعنی ایکنه ازش راضی باشی در غیر این صورت هنوز درگیر سایه درونتی ، باید بهش مسلط بشی تا بتونی خشنود واقعی زندگی کنی دور زدن سایه از این مدل الکیا ممکن نیست، به جایی می رسی که از سوراخ گوشات میری... ببخشید نفس میکشی آگاهی فردی نمیتونه بر سایه مسلط بشه ،کار درون و ناخودآگاه جمعیه...

غول های ورم کرده سیاست....

غول های ورم کرده سیاست ...

کسینجر .پمپئو ،وارون بافت...

وارون بافت نابغه ی شطرنج‌ اقتصاد نیست ، نابغه ی شطرنج‌ سیاسته ... مثل مانوک خدابخشیان که نابغه ی سیاست بود اما کار تحلیلی میکرد ،اینم نابغه سیاسته اما کار اقتصادی میکنه...

اسم وبلاگمو به اسم خودم تغییر دادم چراش بماند :)...