مویرز:

آیا شما یک قهرمان اسطوره ای مطلوب دارید؟

کمبل:

هنگامی‌که نوجوان بودم دو قهرمان داشتم. یکی از آنها داگلاس فیربنکس [هنرپیشه آمریکایی دهه 1920] و دیگری لئوناردو داوینچی بود. دلم می‌خواست آمیزه ای از این دو باشم. امروزه به هیچ وجه یک قهرمان منحصر به فرد ندارم.

مویرز:

جامعه ی ما چنین چیزی دارد؟

کمبل:

داشته و او عیسی مسیح بوده است. سپس آمریکا مردانی مانند واشنگتن و جفرسون و بعدا دانیل بون داشته است. اما امروزه زندگی پیچیده است، و چنان به سرعت تغییر می‌کند که هر چیزی پیش از آنکه استقرار پیدا کند، کنار گذاشته می‌شود.

مویرزر:

به نظر می‌رسد در دنیای امروز بیشتر افراد مشهور را پرستش می‌کنیم تا قهرمانان را.

کمبل :

بله و این موضوع بسیار بد است. در یکی از دبیرستان های بروکلین پرسشنامه‌ای توزیع شده و در آن از دانش آموزان سؤال شده بود، «دلتان می‌خواهد چکاره شوید؟» دو سوم دانش آموزان پاسخ داده بودند، «یک آدم مشهور.» آنها اصلا این تصور را نداشتند که باید از خود مایه بگذارند تا چیزی به دست آورند.

مویرز: فقط معروف بودن.

کمبل :

فقط معروف بودن، شهرت داشتن - نام و اشتهار.

مویرز:

اما آیا جامعه به قهرمانان نیاز دارد

کمبل :

به گمانم بله.

مویرز :

چرا

کمبل:

زیرا انگاره های منظومه مانند لازم است تا همه‌ی این گرایش های جدایی طلبانه را سامان بخشد، و آنها را باهم به سمت مقصدی به حرکت درآورد.

مویرز:

به منظور دنبال کردن یک مسیر

کمبل :

بله ملت باید مقصدی داشته باشد تا همچون قدرتی واحد عمل کند.

جوزف کمبل

مهمترین مساله در یک رابطه,شنیدن چیزی است که گفته نمیشود.

پیتر دراکر

مادر هرزگی شادمانی نیست بلکه ناشادمانی است.

فردریش نیچه

برای شاد کردن دنیا مهمترین چیزِ مورد نیاز هوشمندی است. برتراند راسل

این مساله [جاودانگی] در کمدی الهی دانته نیز مطرح است. بحران «در سال های میانی زندگی» اتفاق می‌افتد، هنگامی که جسم رو به ضعف می‌گذارد، و مجموعه‌ی کامل دیگری از مضامین پدیدار می‌شوند، و قدم به درون رویای شما می‌گذارند. دانته می‌گوید، در دوره‌ی میانسالی خود در جنگلی خطرناک گم شده است. در آنجا سه حیوان که نماد، غرور، میل و ترس بوده اند، او را تهدید کرده‌اند. سپس ویرژیل، به عنوان تجسم بینش شاعرانه ظاهر می‌شود و او را از میان هزارتوی جهنم عبور می‌دهد؛ هزارتوی جهنم مکانی است که به امیال و ترس‌های خود چسبیده‌اند و نمی توانند رهسپار جاودانگی شوند.

جوزف کمبل

بنیان‌های استوار جهان‌بینی ما و در نتیجه ژرف یا سطحی بودنش در سال‌های کودکی شکل می‌گیرد. چنین دیدگاهی بعدها پیچیده‌تر، مفصل‌تر و کامل‌تر می‌شود ولی بنیانش تغییر نمی‌کند.

آرتور شوپنهاور

فرزندی پدید نیاورید، مگر زمانی که قادر باشید آفریننده ای بیافرینید.

فردریش نیچه

معبد تن

بیماران و میرندگان بودند که تن و زمین را خوار داشتند و مُلکِ مَلَکوت و قطره‌هایِ خونِ بازخَرَنده را ساختند. اما این زهرهایِ شیرین و افسردگی‌زا را نیز از تن و زمین گرفتند!
می‌خواستند از بیچارگی‌شان بگریزند و ستارگان دور از دسترسِ ایشان بودند. پس آهی کشیدند و گفتند:«ای کاش برای خزیدن به هستیِ دیگر و خوش‌بختی راه‌های آسمانی می بود!» آنگاه راه‌هایِ پنهان و جرعه‌هایِ خون را بهرِ خویش بنیاد کردند.

فردریش نیچه

گرفتاری این دنیا از این است که نادان از کار خود اطمینان دارد و دانا از کار خود مطمئن نیست.

برتراند راسل